دستور زبان فارسی
دَسْتورِ زَبانِ فارْسی، بررسی و توصیف ویژگیها و قوانین حاکم بر ساختمان زبان فارسی، یا بیان قوانین درست نوشتن و درست سخنگفتن در این زبان.
دیدگاهها
بهطورکلی، از دو دیدگاه به دستور زبان نگریستهاند: دیدگاه کهن یا تجویزی، و دیدگاه نو یا توصیفی.
1. دیدگاه کهن (= تجویزی)
دیدگاهی است که بر طبق آن، دستور زبان بهطور عام، و دستور زبان فارسی بهطور خاص، مجموعۀ قواعدی به شمار میآید که بدان، شیوۀ درست سخنگفتن و درست نـوشتن را آموزش میدهنـد. دستورنویسـانِ پیرو نظریۀ تجویزی، گرچه در تقسیم و شمار انواع کلمه همداستان نیستند، در تعریفـی که از دستور به دست میدهنـد و هدفـی که برای آن تعیین میکنند، همداستاناند (قریب و دیگران، 11؛ خیامپور، 11). معین ضمن تأکیـد بر همین تعریف که براسـاس هدف علم صورت گرفته است، دستور زبان را یکی از شعب ادبیات میخواند و آن را دانشی میداند که از انواع کلمه بحث میکند (ذیل دستور). این دیدگاه را بـدان سبب تجویزی خواندهاند کـه بـر طبق آن کاربردِ شیوههایی در گفتن و نوشتن تجویز میگردد و بهکاربستن دستورالعملهایی توصیه میشود که حاصلِ بهکارگیری آنها درست گفتن و درست نوشتن خواهد بود.
2. دیدگاه نو (= توصیفی)
دیدگاهی است که برطبق آن، هدف دستـور زبان تعیین معیارها و قواعد درست نوشتن و درست سخنگفتن نیست، بلکه هدف آن، بهعنوان دانشی بنیادی، بازشناسی قواعد حاکم بر ساختمان یک زبان و نمودن کارکرد آواها، واژهها و جملهها در یک زبان و بهطور خلاصه کوششی است برای یافتن و معرفیکردن قواعد حاکم بر یک زبان آنگونه که هست، بی آنکه از درست و نادرستبودن آنها سخن در میان آید و توصیه شود تا آنچه درست انگاشته شده است، به کار رود و از آنچه نادرست شمرده شده است، پرهیز گردد (کادن، 361-362). این طرز نگرشْ دیدگاه زبانشناسان است که به مطالعۀ توصیفی زبان میپردازند و از قواعد حاکم بر زبان چنانکه هست، و نه چنانکه باید باشد، سخن میگویند.
نامگذاری دستور
بـرگزیدن واژۀ «دستـور» بـرای نـامیدن مجموعـه قواعدی که هدف آن تعیین روشهای درست سخنگفتن و درست نوشتن در زبان فارسی است، نخستینبـار از سوی میرزا حبیب اصفهانـی صورت گـرفت و ایـن نـامگذاری ابتکار او ست (همایی، 130). حبیب اصفهانی، خود، در مقدمۀ دستور سخن بدین معنا تصریح کرده است (ص 2). همایی هم مینویسد: نهتنها این نامگذاری ابتکار میرزا حبیب اصفهانی است، که «سنگبنای طرز قـواعد و دستـور زبـان فـارسی» بـه دست او گـذارده شده است (ص 129).
دستورنگاری فارسی
قواعد هر زبان برای اهل آن زبان تازگی ندارد. اهل زبان، زبان خود را بـا استفـاده از قـواعد مدون در یک مجموعه نمیآموزند؛ بلکه زبان را از کودکی، نخست، از مادر یاد میگیرند و سپس در زندگی اجتماعی خود، آن را تکمیل میکنند. به همین سبب، به تدوین قواعد زبان یا دستور زبان خود احساس نیاز نمیکنند. وقتی یک زبان در میان ملتها و جوامع دیگر رواج یافت، مردمی که در آن جوامع زندگی میکنند و به آمـوختن زبانـی کـه به جامعۀ آنهـا وارد شده است، احساس نیاز مینمایند، دست بـه تـألیف و تدوین قـواعد آن زبـان میزنند تـا بدین وسیله زبانی را که زبان مادری آنان نیست، بیاموزند. در چنین حالوهوایی است که احیاناً صاحبان زبان هم این نیاز را درمییابند و در تدوین قواعد زبان مادری خود با مردمی که احساس نیاز به تدوین قواعد آن زبان کردهاند، همکاری میکنند و به آنان مدد میرسانند.
چنانکه خواهیم دید، در پی ورود زبان فارسی به آسیای صغیر و سپس قلمرو عثمانی و هند و رواج این زبان در آن سرزمینهـا، نیاز بـه آموختن زبان فـارسی به مدد قواعـد این زبان احساس گردید و موجب تألیف قواعد صرف و نحو یا دستور زبان فارسی در آن سرزمینها شد. پیش از آنکه نیاز به تدوین دستور زبان فارسی در آن سرزمینها احسـاس شود، پارهای قواعد مربوط به زبان فارسی، که بخشی از دستور این زبان به شمار میآید، بهطـور ضمنی و بهگونۀ غیرمستقـل در برخی از کتابها، که دارای موضوعی دیگـر و هدفی دیگر بـود، طـرح شـده بود. گزارشهایی به زبان عربی در زمینۀ دستور زبان فارسی نیز در دست است. بنابراین، میتوان در ادامۀ بحث، موضوع، یعنی مباحث مربوط به دستور زبان فارسی را با طرح غیرمستقل یا طرح ضمنی و طرح مستقل دنبال کرد.
1. طرح غیرمستقل یا طرح ضمنی
مقصود از آن، طرح مباحث مربوط به قواعد صرف و نحو زبان فارسی در آثاری است که موضوع آنها دستور زبان نیست، بلکـه بـا هـدفی دیگـر فراهـم آمدهانـد، اما به مناسبت و بهطـور ضمنی به طرح مسائلی پرداختهاند که در شمار مباحثی است که در دستور زبان فارسی طرح میشوند. این آثار تا آنجا که آگاهی داریم، چندان متعدد و متنوع نیستند و موضوع آنها غالباً یا بلاغت است یا منطق، یا لغت. اینک به برخی از آنها اشاره میشود:
الف ـ دانشنـامۀ علایـی
ابـنسینـا (370- 428 ق / 980-1037 م) نخستین دانشمندی است که به قواعد زبان فارسی توجه کرده، و از آن سخن گفته است. وی در بخش منطق دانشنامۀ علایی آنجا که از دلالت لفظی سخن میرود، کلمه را به 3 قسم تقسیم میکند: اسم، کلمه (= فعل) و ادات (= حرف)، و در باب هریک توضیح میدهد (ص 42-43؛ نیز نک : فرشیدورد، 34-35).
ب ـ دستـور دبیری
این اثـر تـألیف محمد میهنی از دبیـران و منشیان سدۀ 5 ق / 11 م و احتمالاً اوایل سدۀ 6 ق / 12 م، و موضوع آن انشا و نویسندگی یـا کتابت و ترسل است و قدیمترین کتـاب به زبان فارسی در فن دبیری است که به روزگار ما رسیده است و در آن بهطور ضمنی به برخی از مباحث مثل صرف و اشتقاق کلمات ــ که اکنون جزء دستور زبـان فارسی محسوب میشود ــ نیز پرداخته است. کتاب شامل یک دیباچه و دو قسم (= بخش) است: قسم اول، در عنوانات است یعنـی مراسم و آداب و مقدمات صناعت دبیری؛ و قسم دوم، در نامهها، شامل نامههای سلطانی و اخوانی و شرایط و آداب نامـهنگـاری. ایـن کتـاب در 1962 م در آنکـارا، به کـوشش عدنـان صـادق ارزی به چـاپ رسیده (صفا، گنجینه ... ، 2 / 175-183)، و در 1389 ش با عنوان آیین دبیری به کوشش اکبر نحوی در تهران توسط مرکز نشر دانشگاهی چاپ شده است.
ج ـ المعجم فی معاییر اشعار العجم
این کتاب تألیف شمسالدین محمد بن قیس رازی، مشهور به شمس قیس رازی (نیمۀ اول سدۀ 7 ق / 13 م) است. موضوع آن بلاغت است و در آن، از بدیع و عـروض و قافیـه و نیز نقد شعر بحث شده است. کهنترین اثری که در آن بهطور ضمنی به پارهای مباحث مربوط به صرف و نحو زبان فارسی، یا دستور زبان فارسی پرداخته شده، نیز همین اثر است؛ بدینترتیب که نویسنده ضمن مباحث فن قافیه، به پارهای از مسائل دستوری میپردازد و مینویسد: «در این فصل از حروف تهجی بر ترتیب ا، ب، ت، ث هر آنچ در لغت دری مستعمل است، برشمارم و زواید مفرد و مرکب آن را که به اواخر کلمات لاحق گردد و در این لغت به منزلت حروف تصریف و کلمات ادوات باشد، بیان کنم و معنی و علت الحاق هریک، به موضع خویش شرح دهم ... » (ص 231 بب ؛ همایی، 126). آنگاه بهتفصیل در بـاب یکایک حـروف تهجی بحث میکنـد (ص 231-273). همایی مینویسد که سخنان شمس قیس رازی مؤید این حقیقت است که پیش از او نیـز در قواعد زبـان فارسی، خاصه در قسمت صرف و اشتقاق، بحث و گفتوگو بوده، و به همین سبب پارهای اصطلاحات مخصوص فارسی میان ادبا رواج داشته است (ص 127).
د ـ فرهنگهای لغت
شامل فرهنگهای مؤید الفضلا، جهانگیری، برهان قاطع و انجمنآرای ناصری
مؤخرۀ فرهنگ مؤید الفضلا، تألیف مولانا محمد بن شیخ لاد دهلوی، در 925 ق: در این مؤخره، مؤلف زیر عنوان «در بیان قواعد تصرفات فارسی» به مباحث دستوری نیز پرداخته است: استعمال افعال و مشتقات از افعال، بیان باء زایده، بنای ماضی از مصدر، بیان «ه» که در آخر ماضی آید، بنای مضارع از ماضی، بنای مصادر، بنای اسم فاعل، بیان امر و افعال عامه و متعدی کردن لازم (تعدیه)، تصریف فعل از تثنیه و جمع ضمایر، تصرف اسماء، نسبت، تصغیر و مطالبی از این دست (2 / 289 بب ).
فرهنگ جهانگیری، تألیف جمالالدین حسین انجو شیرازی: تألیف این فرهنگ به فرمان جلالالدین محمد اکبر شاه بابری هند (963-1014 ق / 1556-1605 م) آغاز شد و در زمان پسرش جهـانگیر شـاه (1014-1037 ق / 1605- 1628 م) بـه پایان رسید و به نام وی فرهنگ جهانگیری نامیده شد. در مقدمۀ این کتاب مباحثی راجع به صرف و اشتقاق در زبان فارسی آمده است (ص 13 بب ).
برهان قاطع، تـألیف محمدحسین بن خلف تبریزی، متخلص بـه برهان، که در 1062 ق به نام سلطان عبدالله قطبشاه (1023-1083 ق / 1614-1672 م) (نک : 1 / «د» ـ «ه ») تألیف شده است. مؤلف در مقدمۀ این کتاب به مباحثی پرداخته که از جملۀ آنها مباحث دستوری است (نک : سراسر مقدمه).
فرهنـگ انجمـنآرای ناصـری، تـألیف رضاقلی خـان هـدایت (1215- 1288 ق)، در 1286 ق: هدایت به شیوۀ نویسندگان فرهنگ جهانگیری و برهان قاطع، در مقدمه به مباحثی در زمینۀ قواعد زبان فارسی پرداخته که مفصلتر و جامعتر از مطالبی است که در مقدمۀ آن دو فرهنگ آمده است (ص 6 بب ).
2. طرح مستقل
مقصود از آن طرح مباحث و مسائل مربوط به قواعد صرف و نحو زبان فارسی، یا دیگر مسائل مربوط به دستور این زبان در رسالهها و کتابهایی است که به همین منظور و با همین هدف تألیف شده است. از آنجا که برخی از این کتابها به زبان عربی و بیشتر آنها به زبان فارسی است، طرح مستقل به دو بخش تقسیم میشود: بخش معرفی آثار عربی و بخش معرفی آثار فارسی.
الف ـ معرفی آثار عربی
در میان آثار بازمانده در زمینۀ شرح و بررسی قواعد زبان فارسی، از دو کتاب به زبان عربی نیز نام میبرند:
منطق الخُرس فی لسان الفُرس، تألیف ابوحیان نحوی، محمد بن یوسف غرناطـی (654-745 ق / 1256-1344 م) که در قواعد نحو زبان ترکی هم کتابی به نام زَهو المُلک فی نحو التُرک تألیف کـرده است (نک : همایی، 127). این کتاب در دسترس نیست.
حلیة الانسان فی حلبة اللسان، تألیف ابنمهنا، در قواعد 3 زبان عربی، فارسی و ترکـی. این کتـاب در عهد مغـول تـألیف شده، و مؤلف چنین اظهار نظر کرده است که در روزگار او آگاهی از هر 3 زبان عربی، فارسی و ترکی ضروری است؛ به همین سبب، اقدام به تألیف چنین کتابی کرده است (نک : همانجا).
ب ـ معرفی آثار فارسی
از سدۀ 9 ق / 15 م، یک سلسلهآثار در زمینۀ دستور زبان فارسی، به زبان فارسی، نخست در عثمانی، سپس در هند و سرانجام در ایران تألیف شد. بنابراین، در این بخش آثار تألیفشده در زمینۀ دستور زبان فارسی، به تـرتیب تاریخی در 3 حوزه یعنی در قلمرو عثمانی، هند و چین، و ایران معرفی میشود.
1. در حوزۀ عثمانی
نفوذ واقعی فرهنگ ایرانی و زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی از 463 ق / 1071 م آغاز شد که البارسلان در جنگ ملازگرد قیصر روم شرقی را شکست داد (ریاحی، 4). از آن پس، پیوسته بر رونق زبان و ادب فارسی در آن دیار افزوده شد. ریاحی بهتفصیل از رواج و رونق و شکوه زبان و ادب فارسی تا ضعف آن در آسیای صغیر سخن گفته است (نک : سراسر اثر).
نگارش قواعد زبان فارسی که بعدها از آن به دستور زبان فارسی تعبیر شد (نک : حبیب، 2)، از سدۀ 9 ق / 15 م در این سرزمین آغاز شد و احمد بن اسحاق قیسری، از مردم قیساریۀ (قیصریه) روم، در 898 ق / 1493 م نخستین دستور زبان فارسی را به زبان فارسی با نام تاج الرؤوس و غرّة النفوس تألیف کرد و خود در مقدمۀ آن متذکر شد که پیش از او کسی دست به تألیف قواعد زبان فارسی نزده است. او «در اصطلاحات السنه تأمل نمود و قواعدی از آن خوبتر و مضبوطتر که در لسان عرب نهادهاند، یافت و ... به وسع طاقت در آن فن کلمهای چند از اسماء و افعال و حروف، از آنچه به خاطر آمد، از زبان فارسی به قلم آورده، جریدهای موسوم به تاج الرؤوس و غرّة النفوس وضع کرد» (نک : صفا، تاریخ ... ، 4 / 115-116).
از آن پس آثار بسیاری در زمینۀ قواعد فارسی یا دستور زبان فارسی، چونان دیگر مسائل ادبیات فارسی، در قلمرو عثمانی نوشته شد. ریاحی در کتاب زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی فهرستی از کتابهـای فارسی که در آن سامـان تألیف شـده، و از جملۀ آنها کتابهایی است که موضوع آنها قواعد فارسی یا دستور زبان فارسی است، به دست داده است (ص 244-245).
2. در حوزۀ هند و چین
تألیف قواعد زبان فارسی در شبهقارۀ هند و نیز در چین از سدۀ 11 ق / 17 م آغاز شد. ظاهراً نخستین کتاب در قواعد زبان فارسی در این حوزه که به روزگـار مـا رسیده، کتـابی است بـه نام منهاج الطلب به فارسی نوشتۀ محمد بن حکیم زینیمی شذونی صینی، در 1070 ق / 1660 م (سال کتابت نسخه)، یعنی افزونبر 350 سال پیش، در چین تألیف شده است. این کتاب دارای دو قسمت است: قسمت اول، شامل صرف افعال بیقاعده، مصدر، فعل ماضی و لواحق آن، جَحد و فعل مستقبل و لواحـق آن، نفـی، فعل امر و نهی، اسم فاعل و مفعول، و صفات؛ و قسمت دوم، شامل مقدمه و چند باب در اسماء، افعال، حروف و یک خاتمه (شریعت، دو ـ پنج). بیگمان در چین آثار دیگری نیز در این زمینه پدید آمده است که ما از آنها بیخبریم.
در شبهقـارۀ هند هم ظاهراً نخستین کتاب با نام اصول فارسی بـه زبـان فـارسی را عبدالصمد زنـده طاهر مولتانی در 1111 ق / 1699 م تألیف کرد. از آن پس آثار بسیاری در زمینۀ دستور زبان فـارسی، همـاننـد دیگر موضوعـات زبان و ادب فـارسی، در این سرزمین تألیف گردید. شمار آثاری که در هند به زبان فارسی، در زمینههای مختلف ادبیات فارسی، چه از سوی هندیان، چه بهوسیلۀ ایرانیانی که به آن دیار مهاجرت کرده بودند، تألیف شده، به اندازهای است که با همۀ تلاشهای صورتگرفته، هنوز حتى فهرستی جامع از آن آثار در دست نیست.
در زمینۀ دستور زبان فارسی، رسالههایی هم تحت عنوان «آمدنامه»ها یـا «آمدننامه»ها در هند تألیف شده است. سبب این نامگذاری آن است که هندیان صرف افعال فارسی را در آموزشهای خود، از «آمد» یا «آمدن» آغاز میکردند و این نامگذاری درواقع براساس مجاز جزء و کل صورت گرفته است؛ جزءْ فعل آمدن است و کلْ تمام افعال و سرانجام تمام مباحث دستور زبان فارسی. کهنترین «آمدنامه»ها هم آمد نامۀ بیجاپوری لکهنوی است، کـه در نیمۀ اول سدۀ 12 ق / 18 م تألیف شده است؛ زیرا بیجاپوری تا 1137 ق در قید حیات بوده است.
موضوع دستورنویسی در شبهقارۀ هند و شمار آثاری که در این زمینه تألیف شده، به اندازهای است که موضوع کتابی مستقل با نام دستورنویسی فارسی در شبهقاره، تألیف حسن صدرالدین حاجسیدجوادی، قرار گرفته است (نک : سراسر اثر).
3. در ایران
دستورنویسی در ایران از سدۀ 13 ق / 19 م آغاز شد. تا این زمان، چنانکه در آغاز مقاله نیز گفتیم، مردم ایران به قواعد زبان مادری خود توجه نداشتند. این بیتوجهی، شاید ویژۀ مـردم ایران نباشد و بتوان گفت مردم دیگر کشورها هم به قواعد زبان مادری خود بیتوجهاند. این بیتوجهی، بیعنایتی نیست؛ بلکه از احساس بینیازی به بار میآید و این بینیازی، خود معلول آموختن زبان مادری از معلمی به نام مادر، و سپس از معلمی به نام جامعه است. نیاز در این زمینه آنگاه احساس میشود که قومی و ملتی بخواهد زبانی بهجز زبان مادری خود را بیاموزد. بـه دنبال چنین خواستـی است که نیاز به تدوین و تألیف قواعد آن زبان احساس میشود. احساس نیاز مردم عثمانی و هند به آموختن زبان فارسی، و درنتیجه، تدوین قواعد زبان فارسی از سوی آنان تأییدی بر این مدعا ست.
در جریان مجادله میان حزین لاهیجی و ادیبان هند، وقتی سراجالدین علی خان آرزو خطاب به حزین، و درواقع خطاب به مردم فارسیزبان میگوید: شما زبان فارسی را از پیرزنـان (یعنی از مـادران و مادربزرگهـا) آموختـهاید، درحالیکه معلمـان ما در آموختن زبان و سپس ادب فارسی، بزرگانی چون فردوسی، نظامی مولوی، سعدی و حافظ بودهاند. این سخنان گذشته از مفاخره، بیان این معنا نیز هست که احساس نیاز به آموختن زبان فارسی که زبان مادریمان نبود، ما را به خواندن متون ادب فارسی و تدوین قواعد این زبان رهنمون شد (شمیسا، فصل ششم).
به نظر میرسد احساس نیاز به آموختن زبانهایی غیر از زبان فارسی (زبانهای اروپایی) که از سدۀ 13 ق / 19 م آرامآرام آغاز شده بود، فرهیختگان ایران را بدین نتیجه رساند که آموختن زبانهای دیگر، غیر از زبان مادری، از طریق قواعد صرف و نحو آن زبانها وقتی دستکم آسانتر دست میدهد و میسر میگردد که آموزنده، قواعد صرف و نحو زبان مادری خود را بداند. ارتباط مردم ایران از این زمان با مردم برخی از کشورها و آنگاه تأسیس دارالفنون و سپس مدارس جدید دیگر مؤید احساس نیـازی است که از آن سخن رفت. این احساس نیاز بود که موجب شد برخی از علما برای آموزش فرزندان خود به تنظیم و تألیف قـواعد فارسی یا قواعد عربی و فارسی اقدام کنند. آثار تألیفی در زمینۀ دستور زبان فارسی در ایران، به ترتیب تاریخ تألیف و با توجه به سرمشق نویسندگان این آثار، که همانا کتب قواعد عربی یا کتب گرامر اروپایی است، به دو گروه تقسیم میشود:
گروه نخست
کتابهایی که براساس کتب قواعد عربی تألیف شده، و در آنها به شیوۀ صرف و نحو عربی، کلمه به 3 قسم اسم و فعل و حرف تقسیم گردیده است:
قـواعد صرف و نحـو فارسی
تـألیف ملا عبدالکریم ایروانـی (د 1294 ق / 1877 م) که در 1262 ق / 1846 م، در زمان محمد شاه قاجار و حکومت بهمن میرزا بر آذربایجان، در تبریز به چاپ رسیده است. ملا عبدالکریم این کتاب را برای آموزش فرزند خود نوشته است.
صرف و نحو فارسی
تألیف حاج محمدکریم خان کرمانی (د 1288 ق / 1871 م) در 1275 ق، یعـنـی 11 سـال پـس از تألیف قواعد صرف و نحو ملا عبدالکریم ایروانی و با همان هدف ایروانی، یعنی برای آموزش صرف و نحو عربی و فارسی به فرزند خود نوشت. از ابتکارات حاج محمدکریم در این کتاب، وضع دو اصطلاح است: یکی، «فاعـل فعلی» به جـای فـاعل فعل معلـوم، و دیگری، «فاعل انفعالی» به جای فاعل فعل مجهول یعنی به جای نایب فاعل.
تنبیه الصبیان
تألیف محمدحسین مسعود انصاری در 1282 ق.
لسان العجم
تألیف میرزا حسن طالقانی در 1305 ق. این کتاب که در زمان ناصرالدین شاه و در دورۀ وزارت علوم علیقلی خان مخبرالدوله برای تدریس در دارالفنون، به تقلید از کتب صرف و نحو عربی، فراهم آمد، در 1316 ق به چاپ رسید. لسان العجم با آنکه پس از دستور سخن تألیف شده است، بههیچروی همسنگ کار میرزا حبیب نیست (همایی، 131).
دستور کاشف
تألیف غلامحسین کاشف، از دستورهای مفصل و معروف است که در سدۀ 14 ق / 20 م به تقلید از دستورهای زبـان ترکی تألیف شده است. در این دستـور، مـؤلف اصطلاحاتی خاص وضع کرده، و صیغههای ویژهای برای افعال فارسی تدارک کرده است که متکلفانه مینماید (همانجا).
زبانآموز فارسی
تألیف میرزا علیاکبر ناظمالاطباء، پدر سعید نفیسی. وی در این کتاب کوشیده است تا قواعد فارسی را از عربی جدا سازد و کتاب خود را به دستور زبان فارسی اختصاص دهد. سال تألیف آن 1316 ق است (همانجا).
گروه دوم
کتابهایی که بر بنیاد کتب گرامر اروپایی، بهویژه گرامر فرانسوی، فراهم آمده است. در این کتابها کلمه در زبان فارسی به 10 یا 9 قسم تقسیم شده است:
کتابهای دستور میرزا حبیب
میرزا حبیب اصفهانی (د 1311 ق / 1893 م)، دانشمند و ادیب ایرانی، که به زبان و ادب پارسی خدمتها کرد، سالها مقیم استانبول بود و در آنجا به تدریس زبان و ادب فارسی اشتغال داشت. میرزا حبیب براساس طرح جدید اروپایی به نگارش قواعد زبان فارسی، به زبان فارسی پرداخت و برای نخستینبار، چنانکه پیشتر هم گفته آمد، نام «دستور» یعنی «دستـور زبان فارسی» را بر مجموعۀ قواعـد صرف و نحـو زبان فارسی نهاد؛ نامی که مورد استقبال نویسندگان پس از وی قرار گرفت.
میرزا حبیب دو کتاب در دستور زبان فارسی نوشت: یکی دستور سخن، که در 1289 ق / 1872 م در استانبـول به طبع رسیده است؛ دوم دبستان پارسی، که خلاصۀ دستور سخن است و آن را برای نوآموزان و شاگردان مدارس نوشته، و در 1308 ق / 1891 م در همان شهر چاپ کرده است (همایی، 129-130).
میرزا حبیب اصفهانی سبب تألیف دستور سخن را علاقۀ ادبا و عرفای قلمرو عثمانی نسبت به زبان فارسی و فقدان مجموعه قـواعد مدون برای آموزش این زبان ــ که زبانی سخت قدیمی و شیریـن است ــ ذکـر میکند (ص 1-2). وی موضوعـات دستـور سخن را با این توضیح که «آنچه در ترکیب جمله و کلام دانستن آن ناگزیر است، ده است» اینگونه برمیشمارد: اسماء، صفات، کنایات، افعـال، فروع فعـل، قیـودات، حروف و ادوات، مرکبـات، ضوابط تألیف کلام، املا (ص 13).
میرزا حبیب استقلالبخشِ دستور زبان فـارسی است و پس از وی دستـورنگاران تا روزگـار حاضر کـه زبـانشناسـان بـراساس دیدگاههای علمی به طرح تازهای از دستور زبان پرداختهاند، جمله تحت تأثیر وی بودهاند.
دستور زبان فارسی قریب
عبدالعظیم قریب گرکانی (د 1344 ق / 1926 م) روش میرزا حبیب اصفهانی را ادامه داد. وی در 1288 ش یک دوره دستور زبان فارسی برای تدریس در مدارس تدوین کرد. این کتاب سالها در مؤسسات آموزشی تدریس شد و مبنای تألیف بسیاری از کتابهای دستور قرار گرفت. قریب کلمه در زبان فارسی را 9 گونه دانست: اسم، صفت، کنایه، عدد، فعل، قید، حرف اضافه، حرف ربط و صوت (ص 17، 56، 68، 87، 92، 145).
دستور پنج استاد
در پی تألیف دستور قریب، دستور معروف به پنج استاد، به سیاق همین دستور با همکاری ملکالشعرا بهار، بدیعالزمـان فروزانفـر، جلالالدین همـایی، غلامرضـا رشیدیاسمی و خود قریب، در 1328 ش برای تدریس در مدارس تألیف شد. دستور پنج استاد صورت مفصـلتری از دستـور عبدالعظیم قـریب است (همو و دیگران، 3-6).
دستور خیامپور
عبدالرسول خیامپور ضمن نقد دستورهایی که تا زمان وی تألیف شده بود، میگوید: برخی از این دستورها تحت تأثیـر صرف و نحـو عربی پدیـد آمده است و برخـی دیگر برآمده از دستور زبانهای اروپایی است (ص 2). او خود از روش دستورنویس آلمانـی، آدولونگ، پیروی میکند و تصریح میکند که روش وی همان روش توجه به خود زبان، یعنـی روش آدولونگ است (ص 3).
از کلمه تا کلام یا از کلام تا کلمه
از این دو شیوه میتوان در نگارش دستور زبان پیروی کرد، زیرا بحث از کلمه، بحثی است در حوزۀ صرف، و بحث از کلام (= جمله) بحثی در زمینۀ نحو. بدینترتیب، آثاری که در دستور زبان پدید آمده یا ممکن است پدید آید، از این بابت نیز به دو گروه تقسیم میشود:
از کلمه تا کلام
دو گروه دستور که از آنها سخن رفت، چه آثاری که براساس صرف و نحو عربی تألیف شده، و چه آثاری که با الهامگرفتن از گرامرهای فرنگی پدید آمده، به این گروه وابسته است، زیرا جملۀ این آثار کار را از کلمه آغاز کردهاند، برخی از آنها به کلام رسیدهاند و برخی اساساً در محدودۀ کلمه و مسئلۀ صرف ماندهاند و به نحو نپرداختهاند.
از کلام تا کلمه
دستورنگارانی که از منظر زبانشناسی به دستور زبان نگریستهاند، کار را از کلام یعنی از نحو جملهها آغاز میکنند و در سیر خود سرانجام، اگر هدفشان تنها بحثهای نحوی و ساختاری نباشد، به کلمه خواهند رسید. در تاریخ دستورنگاری در زبان فـارسی ایـن شیـوه با تحقیقـات پرویز خانلـری آغـاز شـده، و با کوششهای زبانشناسان همچنان ادامه یافته است:
دستور خانلری
پرویز خانلری در دهۀ 1330 ش به نوشتن یک سلسله مقالات در مباحث مختلف زبانشناسی اقدام کرد که درآمدی بـه نگرشی تـازه و علمی نسبت به زبـان فارسی گردید. کوششهای عالمانـۀ او سرانجام به انتشـار دستور زبان فارسی در 1346 ش انجامید که برای تدریس در دبیرستانها تألیف شده بود، اما در مرحلۀ دوم، در 1351 ش به صورت یک اثر مستقل دستوری انتشار یافت. خانلری در این کتاب، روشی نو به کار برد و راهی تازه در پیش گرفت؛ بدینترتیبکه برخلاف شیـوۀ گذشتگان، کار را از نحو جملهها، یعنی از کلام آغاز کرد و سرانجام به کلمه رسید. در این شیوه، کوچکترین واحد گفتارْ جمله به شمار میآید و به دو بخش نهاد و گزاره تقسیم میشود. هریک از این دو بخش به اجـزاء کوچکتری تقسیـم میشود کـه درمجموع اجـزاء اصلی و فرعـی جملـه را تشکیـل میدهنـد. در بحـث از نهـاد و گـزاره و اجزاء کوچکتر تشکیلدهندۀ آنها، ترتیب منطقی مسائل لحاظ میشود و آموختن هر نکته، مقدمـۀ آموزش نکتـۀ دیگر و مکمل آن محسوب میگردد (خانلری، 3-4؛ یارشاطر، 673).
در دستور زبان تألیف خانلری و نیز در دستور زبانهایی که پس از وی با نگرش زبانشناسانه تألیف شد، بهجای سخن بزرگان ادب، زبان زندۀ رایج مورد توجه و بررسی است و شواهد مورد استشهـاد نیز از همین زبـان استخراج میگردد. سبب ایـن امـر آن است که دیدگاه زبانشناسانه، دیدگاهی توصیفی است و زبان به مثابۀ یک نمود یا یک پدیده مورد مطالعۀ علمی قرار میگیرد و دستور زبـان، علمی است که موضوع آن زبان است و دانشمندی که پدیدۀ زبان را مورد مطالعه قرار میدهد، در پی کشف قواعد و قوانین حاکم بر زبان است، نه تعیین درست و نادرست و توصیه به استفاده از آنچه درست محسوب شده، و پرهیزکردن از آنچه نادرست به شمار آمده است.
زبان معیار
اگر هدف دستور زبان را آنگونهکه دستورنویسان سنتی، که طرفدار دیدگاه تجویزی هستند، آموزش درست نوشتن و درست سخنگفتن بدانیم، ناگزیر به معیاری نیاز داریم تا درست و نادرست را با آن بسنجیم. دستورنویسان سنتگرا زبان و سخن بزرگان ادب، یعنی سخن فردوسی، نظامی، مولوی، سعدی و حافظ را معیار میشمارند و درست و نادرست سخن را با آن میسنجند؛ به همین سبب در تحقیقات خود به شعر این بزرگان استشهاد میکنند، بهویژه بر سخن سعدی بهسبب حاکمیت زبانی این نابغه در همۀ دورانها تا روزگار حاضر تأکید میورزند. حقیقت آن است که معیارْ سخن نویسندگان فصیح و بلیغ هر دوران برای همان دوران است و اگر بخواهیم در روزگار حاضر معیاری بجوییم، بیگمان میتوانیم زبان شیوای 6 تن از نویسندگان فصیح و بلیغ معاصر را «زبان معیار» به شمار آوریم و درست و نادرست سخن را با سخنان آنان بسنجیم. این 6 تن عبارتاند از: محمدعلی فروغـی، ملکالشعرا بهار (از زمان تألیف سبکشناسی)، ذبیحالله صفـا، پرویز خانلـری، غلامحسیـن یوسفـی و محمـدعلی اسلامی ندوشن. نثر شیوای این نویسندگان، بهویژه نثر فروغی، که شاگرد بزرگ سعدی است، نمونۀ برجستۀ زبان زندۀ رایج فارسی در روزگار حاضر و معیار درست نوشتن و درست سخنگفتن است.
باری شیوۀ «از کلام تا کلمه» یا «از جمله تا واژه» که خانلری نخستبار در نگارش دستور زبان از آن پیروی کرد، شیوهای است که زبانشناسان نیز در مباحث مربوط به دستور زبان از آن پیروی میکنند. در میان آثار زبانشناسان در زمینۀ دستور زبان فارسی 3 اثر بیشتر مورد توجه است: نخست، توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی، تألیف محمدرضا باطنی، که مبتنی است بر نظریۀ «مقوله و میزانِ» زبانشناس بریتانیایی، م. ا. ک. هالیدی. این اثر در 1384 ش به چاپ رسیده است؛ دوم، دستور زبان فارسی نوشتۀ مهدی مشکوٰةالدینی که براساس نظریۀ «گشتاری زایشی» زبانشناس آمریکایی، نوام چامسکی، تألیف شده، و در 1366 ش منتشر شده است؛ سوم، دستور نوشتۀ علیاشرف صادقی و غلامرضا ارژنگ، که بر مبنای نظریۀ «نقشگرایی» آندره مارتینه (1908- 1999 م)، زبانشناس فرانسوی، فراهم آمده، و در 1366 ش به چاپ رسیده است.
این آثار جمله بر نحو زبان فارسی تأکید میورزند، یعنی سیر آنان از کلام آغاز میشود و به کلمه منتهی میگردد، چنانکه فیالمثل مشکوٰةالدینی بـا تأکیـد بر نگرش به نحو زبـان فارسی، میگوید: چامسکی نخستبار در 1957 م در کتاب «ساختهای نحـوی» کـه مورد توجـه و پیروی ما ست، نظریۀ خـود را مطرح کرد؛ بنابراین، مباحث دستوری را براساس نظریۀ چامسکی بدینترتیب دنبال میکنیم: در بخش اول، شالودههای بنیادی نظریۀ دستور زبان گشتاری؛ در بخش دوم، قاعدههای نحوی زایا و نیز ژرفساخت جمله؛ و در بخش سوم، روساخت جمله و سازههای آن در زبان (مقدمه، 13-14).
سرانجام، سزا ست تا از کوششهای خسرو فرشیدورد در کار دستورنویسی یاد کنیم، کوششهایی مبتنی بر دو شیوۀ کهن (= تجویزی) و نو (= توصیفی) که با هدف تدوین دستور جامع زبان فارسی با توجه به متون ادب و زبان دیروز و امروز صورت گرفته است.
فرشیدورد در دو اثر خود، دستور امروز و دستور مفصل امروز به شیوۀ زبانشناسان و دستورنویسان متمایل است و به روش زبانشناسی بحث را با جمله (= کلام) آغاز میکند و با کلمه به سر میبرد. سخنان فرشیدورد را میتوان به دو بخش تقسیم کرد:
بخش اول ـ نقد مطالعات دستوری
فرشیدورد نقد خود را از مطالعات دستوری بر دو اصل استوار میسازد:
الف ـ اصل آشنـایی بـا دانش زبـانشناسی
بـرطبق این اصل، اگرچه در تحقیقات دستوری همیشه نمیتوان از زبانشناسی پیروی کرد، اما بیخبری از دانش زبانشناسی هم موجب میشود تا دستورنویس نتـواند تحقیقی علمـی عرضه کند. به نظر فرشیدورد بیشتر دستورنویسان از دانش زبانشناسی اطلاع کافی نداشتهاند و درنتیجه، کاستیهایی در کارهایشان دیده میشود که از جملۀ آنها است: دستنیافتن به جامعیت در طرح مباحث از یک سو، و طرح مباحث غیرعلمی از سوی دیگر؛ چنانکه فیالمثل از چند مبحث برجستۀ دستوری یعنی آواشناسی، سازه، کلمه، گروه، جملهواره و جمله تنها به بحث از کلمه و جمله پرداختهاند. همچنین به مبحث حرف و صرف براساس آواشناسی و سازهشناسی، که بنیادهای علمی جدید است، نپرداختهاند.
ب ـ اصل تخصص
دانش دستورزبان نیز همانند هر دانش دیگر برآمده از تخصص است. از آنجا که بسیاری از دستورنویسان، در دانش مـورد مطالعۀ خـود متخصص نبـودهاند، اولاً از روش علمی پیروی نکردهاند؛ ثانیاً گرفتار تقلید شدهاند و برخی از صرف و نحو عربی، و برخی دیگر از گرامر فرانسه و انگلیسی و حتى ترکی پیروی کردهاند و درنتیجه، حاصل کارشان با روح زبان فارسی سازگار نیست. حاصل این ناسازگاری از یک سو بهکاربردن اصطلاحات مناسب زبان عربی و نامناسب با زبان فارسی است، مثل تمیز و حال و مفعولٌبه و نظایر آنها، و از سوی دیگر قوانین زبان امروز و دیروز و قواعد مربوط به شعر و نثر و زبان محاوره و زبان رسمی را در هم آمیختهاند (فرشیدورد، مقدمه، 35-37).
بخش دوم ـ طرح مسائل دستـوری
فرشیدورد نیز از کلام یـا جمله به سوی کلمه پیش میرود:
الف ـ جمله
وسیعترین صورت زبانـی است با آهنگی خاص و درنگی پایانی و معنای کامل که در ساختمان صورت زبانی وسیعتری به کار نرود. غیر از جمله عناصری چون سازه (تکواژ)، کلمه، گروه و جملهواره را صورت زبانی گویند. در پی تعریف جمله از مسائل مربوط به جمله بحث میکند:
1. ترتیب اجزاء جمله: مسندٌالیه + وابستههای فعل + فعل.
2. اقسام جمله (جملۀ فشرده، بسیط، گسترده).
3. اقسام گروه، شامل اسم و گروه اسمی (پیشوندها و پسوندهای اسم)؛ گروه بهلحاظ ساختمان (کوچک و بزرگ / پیوسته و گسسته).
ب ـ کلمه
کلمه کوچکترین واحد معنیدار کلام است کـه دارای وحدت و استقلال دستوری، معنایی، املایی و آوایی است. اسم از یک یا بیش از یک سازه پدید میآید، مثل انسان و گلاب.
در پی تعریف کلمه، مسائل مختلف مربوط به کلمه با نگاهی نو برآمده از زبانشناسی بهتفصیل مورد بحث قرار میگیرد. عناوین اصلی مباحث دستوری آنسان که در کتاب دستور مفصل امروز فرشیدورد آمده، از این قرار است: کلیات (آواشناسی، دربارۀ نحو فارسی، دربارۀ صرف فارسی)؛ اقسام کلمه و گروه (اسم و گروه اسمی، حالتهای اسم و گروه اسمی در کلام)؛ صفت و گروه وصفی؛ فعل و گروه فعلی؛ حرف و حروف اضافه؛ قید و گروه قیدی؛ حرف ربط و گروههای ربطی و جملۀ مرکب؛ و دگرگونی واجها و حروف. هریک از این عناوین با نگرشی متفاوت بهتفصیل مورد بحث قرار گرفته است (نک : سراسر اثر).
در روزگار حاضر، محققان اروپایی نیز از منظر زبانشناسی و با هدف آموزش زبان زندۀ روزمرۀ فارسی به هموطنان خود به تألیف آثاری در زمینۀ دستور زبان فارسی پرداختهاند که از جملۀ آنها ست: دستور زبان فارسی اثر اِلوِل ساتن انگلیسی و دستور زبان فارسی معاصر ژیلبر لازار فرانسوی (نک : همو، 38).
مآخذ
ابنسینا، دانشنامۀ علایی، منطق، به کوشش نواب مقربی، تهران، 1391 ش؛ برهان قاطع؛ حاجسیدجوادی، حسن، دستورنویسی در شبهقاره، اسلامآباد، 1993 م / 1372 ش؛ حبیب اصفهانی، دستور سخن، استانبول، 1389 ق؛ خانلری، پرویز، دستور زبان فارسی، تهران، 1359 ش؛ خیامپور، عبدالرسول، دستور زبان فارسی، تبریز، 1341 ش؛ دهلوی، محمد، فرهنگ مؤید الفضلاء، کانپور، 1302 ق / 1899 م؛ ریاحی، محمدامین، زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران، 1369 ش؛ شریعت، محمدجواد، مقدمه بر منهاج الطلب، کهنترین دستور زبان فارسی، از محمد بن حکیم زینیمی، اصفهان، 1360 ش؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، 1388 ش؛ شمیسا، سیروس، نقد ادبی، تهران، 1383 ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1378 ش؛ همو، گنجینۀ سخن، تهران، 1353 ش؛ فرشیدورد، خسرو، دستور مفصل امروز، تهران، 1382 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351 ش؛ قریب، عبدالعظیم، دستور زبان فارسی، تهران، 1334 ش؛ همو و دیگران، دستور زبان فارسی (پنج استاد)، به کوشش امیر اشرفالکتابی، تهران، 1370 ش؛ مشکوٰةالدینی، مهدی، دستور زبان فارسی، مشهد، 1366 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمنآرای ناصری، به کوشش اسماعیل کتابچی، تهران، 1288 ق؛ همایی، جلالالدین، مقدمه بر لغتنامۀ دهخدا؛ نیز:
Cuddon, J. A., A Dictionary of Literary Terms and Literary Theory, London, 1998; Yarshater, E., «Iran and Afghanistan», Current Trends in Linguistics, ed. Th. Sebeok, Mouton, 1970, vol. VI.